[فعل]

to uncover

/ʌnˈkʌvər/
فعل گذرا
[گذشته: uncovered] [گذشته: uncovered] [گذشته کامل: uncovered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درب چیزی را برداشتن

مترادف و متضاد cover
  • 1.Uncover the pan and cook the soup for 30 minutes.
    1. درب ماهیتابه را بردارید و سوپ را به‌مدت 30 دقیقه بپزید.

2 برملا کردن فاش کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آشکار کردن افشا کردن
مترادف و متضاد cover
  • 1.Police uncovered a plot to steal the painting.
    1. پلیس نقشه دزدیدن نقاشی را برملا کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان