Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تأکید کردن
2 . زیر چیزی خط کشیدن
3 . خط زیرین
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to underscore
/ˌʌndərˈskɔːr/
فعل گذرا
[گذشته: underscored]
[گذشته: underscored]
[گذشته کامل: underscored]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تأکید کردن
موردتأکید قرار دادن
1.His speech underscored the need for a clear policy.
1. سخنرانی او نیاز به سیاستی واضح و روشن را موردتأکید قرار داد.
2
زیر چیزی خط کشیدن
مترادف و متضاد
underline
1.The word ‘not’ was underscored.
1. زیر واژه "not" خط کشیده شده بود.
[اسم]
underscore
/ˌʌndərˈskɔːr/
قابل شمارش
3
خط زیرین
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
underprivileged
underpass
underpants
undernourishment
undernourished
undersea
undershirt
underskirt
understand
understandable
کلمات نزدیک
underrated
underrate
underprivileged
underpriced
underpopulated
undersea
undersell
undershirt
underside
undersigned
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان