[فعل]

to underscore

/ˌʌndərˈskɔːr/
فعل گذرا
[گذشته: underscored] [گذشته: underscored] [گذشته کامل: underscored]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تأکید کردن موردتأکید قرار دادن

  • 1.His speech underscored the need for a clear policy.
    1. سخنرانی او نیاز به سیاستی واضح و روشن را موردتأکید قرار داد.

2 زیر چیزی خط کشیدن

مترادف و متضاد underline
  • 1.The word ‘not’ was underscored.
    1. زیر واژه "not" خط کشیده شده بود.
[اسم]

underscore

/ˌʌndərˈskɔːr/
قابل شمارش

3 خط زیرین

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان