[صفت]

unemployed

/ˌʌn.ɪmˈplɔɪd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیکار

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیکار خانه‌نشین
مترادف و متضاد jobless out of work employed
  • 1.He's been unemployed for over a year.
    1. او بیش از یک سال است که بیکار است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان