[اسم]

unemployment

/ˌʌn.ɪmˈplɔɪ.mənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیکاری

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیکاری
مترادف و متضاد employment
  • 1.Unemployment rate has fallen again for the third month in a row.
    1. برای سه ماه متوالی نرخ بیکاری دوباره کاهش یافته است.
a rise in unemployment
افزایشی در (میزان) بیکاری

2 بیمه بیکاری

people living on unemployment
افرادی که با بیمه بیکاری زندگی می‌گذرانند
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان