Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . موجب شدن (چیزی بهطور ناگهانی)
2 . (مهار یا عنان را) برداشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to unleash
/ʌnˈliːʃ/
فعل گذرا
[گذشته: unleashed]
[گذشته: unleashed]
[گذشته کامل: unleashed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
موجب شدن (چیزی بهطور ناگهانی)
1.The government's proposals unleashed a storm of protest in the press.
1. پیشنهادات دولت موجب موجی از اعتراضات در رسانه شد.
2
(مهار یا عنان را) برداشتن
قلاده را باز کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
unlawfully
unlawful
unlade
unlace
unknown
unleavened bread
unlike
unlikely
unlimited
unload
کلمات نزدیک
unleaded
unlawful killing
unlawful
unknown quantity
unknown
unleavened
unleavened bread
unless
unlicensed
unlike
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان