[صفت]

unruly

/ʌnˈruːli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: unrulier] [حالت عالی: unruliest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی‌نظم سرکشانه

مترادف و متضاد disorderly rowdy disciplined obedient
  • 1.His unruly actions were a menace to those who were trying to work.
    1. رفتار بی‌نظم او تهدیدی برای افرادی بود که سعی داشتند کار کنند.
  • 2.Unruly behavior is prohibited at the pool.
    2. رفتار سرکشانه در استخر ممنوع است.
  • 3.When he persisted in acting unruly, Ralph was fired from his job.
    3. وقتی "رالف" به رفتار سرکشش اصرار ورزید از کار اخراج شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان