[صفت]

unsophisticated

/ˌʌnsəˈfɪstɪkeɪtɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unsophisticated] [حالت عالی: most unsophisticated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ساده‌لوح بی‌تجربه

  • 1.Unsophisticated audiences enjoyed listening to that kind of music.
    1. مخاطبان بی‌تجربه از گوش دادن به آن نوع موسیقی لذت بردند.

2 ساده ابتدایی

مترادف و متضاد crude
unsophisticated equipment
تجهیزات ابتدایی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان