[صفت]

variable

/ˈvɛriəbəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more variable] [حالت عالی: most variable]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متغیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: نامنظم متغیر
مترادف و متضاد fluctuating invariable
  • 1.British weather is perhaps at its most variable in the spring.
    1. آب و هوای بریتانیا احتمالا در بهار متغیرترین آب و هوا می باشد.
variable temperature/interest rate/quality ...
دما/نرخ سود/کیفیت و... متغیر
[اسم]

variable

/ˈvɛriəbəl/
قابل شمارش

2 متغیر عامل مختلف

  • 1.A patient's recovery time depends on so many variables, such as age, weight, and general health.
    1. زمان نقاهت بیمار بستگی به متغیرهای گوناگونی مانند سن، وزن و سلامت عمومی‌اش دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان