[اسم]

verge

/vɜrʤ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لبه دم، مرز، آستانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: لبه لب آستانه
  • 1.Joan was on the verge of leaving her house when the phone rang.
    1. "جون" در آستانه ترک خانه‌اش بود که تلفن زنگ خورد.

2 کنار جاده (پوشیده از چمن) حاشیه پوشیده از علف (جاده)

[فعل]

to verge

/vɜrʤ/
فعل گذرا و ناگذر

3 نزدیک چیزی بودن در مرز یا آستانه چیزی بودن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان