[اسم]

veterinarian

/ˌvetərɪˈneriən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دامپزشک

معادل ها در دیکشنری فارسی: دامپزشک
  • 1.We had to take the dog to the local veterinarian.
    1. ما مجبور شدیم سگ مان را پیش دامپزشک محلی ببریم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان