Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قول
2 . قسم خوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
vow
/vaʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قول
تعهد، سوگند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وعده
سوگند
عهد
قول
1.Nuns take a vow of chastity.
1. راهبهها سوگند عفاف میخورند.
2.to break a vow
2. تعهدی را شکستن
3.to make a vow
3. قول دادن
[فعل]
to vow
/vaʊ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: vowed]
[گذشته: vowed]
[گذشته کامل: vowed]
صرف فعل
2
قسم خوردن
قول دادن، تعهد دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وعده دادن
نذر کردن
قسم خوردن
1.‘I'll be back,’ she vowed.
1. او قول داد: «من بر خواهم گشت.»
2.She vowed never to speak to him again.
2. او قسم خورد هرگز با او دوباره صحبت نکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
voucher
vouch for
votive
voting
voter
vowel
voyage
voyager
vp
vs
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان