[فعل]

to wallop

/ˈwɑːləp/
فعل گذرا
[گذشته: walloped] [گذشته: walloped] [گذشته کامل: walloped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محکم زدن بسیار محکم ضربه زدن

informal
مترادف و متضاد thump
  • 1.My father used to wallop me if I told lies.
    1. اگر دروغ می‌گفتم، پدرم در گذشته من را محکم می‌زد.

2 شکست (سختی) دادن

informal
مترادف و متضاد thrash
  • 1.We walloped them 6–0.
    1. ما آنها را 6-0 شکست دادیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان