[صفت]

warm

/wɔrm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: warmer] [حالت عالی: warmest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گرم

معادل ها در دیکشنری فارسی: گرم
مترادف و متضاد hot temperate thick warming cold cool
  • 1.Are you warm enough or do you want the fire on?
    1. به اندازه کافی گرم شده‌ای یا می‌خواهی آتش روشن کنم؟
  • 2.Please wear a warm pair of socks.
    2. لطفاً یک جفت جوراب گرم بپوش.
  • 3.This sleeping bag is very warm.
    3. این کیسه خواب خیلی گرم است.
nice and warm
گرم و راحت
  • It's nice and warm in here.
    اینجا گرم و راحت است.
to keep warm
گرم ماندن
  • I've got my hands in my pockets to keep them warm.
    دستانم را در جیب‌هایم کرده‌ام تا آن‌ها را گرم نگه دارم.
to feel warm
حس گرما کردن
  • I feel warm hear.
    اینجا حس گرما می‌کنم.
to get warm
گرم شدن
  • I can't seem to get warm.
    ظاهراً نمی‌توانم گرم شوم.
کاربرد صفت warm به معنای گرم
یکی از معانی صفت warm، "گرم" است. این صفت اشاره به دما دارد.
- صفت warm هوایی را توصیف می‌کند که گرم است، ولی نه به قدری که طاقت‌فرسا باشد، بلکه بسیار خوشایند و مطلوب است.
مثال:
"a warm breeze" (نسیمی گرم)
- صفت warm بیانگر دمای بدن نیز است. مثال:
"?Are you warm enough" (به میزان کافی گرم هستی؟)
- صفت warm برای توصیف دمای آب نیز استفاده می‌شود. مثال:
"warm water" (آب گرم)
- صفت warm به میزان ضخامت و گرمایش یک لباس یا کفش نیز اشاره دارد. مثال:
"a warm pair of socks" (یک جفت جوراب گرم)

2 صمیمی گرم (مجازی)، مهربان

معادل ها در دیکشنری فارسی: خونگرم
مترادف و متضاد affectionate friendly kind loving pleasant cold mean unfriendly unpleasant
a warm welcome/reception/smile ...
خوشامدگویی/پذیرش/لبخند و... گرم [صمیمی]
  • 1. He has a nice, warm smile.
    1. او لبخندی زیبا و گرم دارد.
  • 2. The speaker was given a warm welcome.
    2. سخنران، یک خوشامدگویی گرم دریافت کرد.
  • 3. They're a very warm family.
    3. آنها خانواده‌ای بسیار صمیمی هستند.
کاربرد صفت warm به معنای صمیمی
یکی از معانی صفت warm، "صمیمی" است. صفت warm در این معنا به نحوه رفتار افراد با یکدیگر اشاره دارد. مثال:
".They're a very warm family" (آنها خانواده‌ای بسیار صمیمی هستند.)

3 گرم (رنگ قرمز، زرد و نارنجی)

  • 1.The room was decorated in warm shades of red and orange.
    1. آن اتاق با پرده‌های گرمی از رنگ قرمز و نارنجی رنگ شده بود.
[فعل]

to warm

/wɔrm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: warmed] [گذشته: warmed] [گذشته کامل: warmed]

4 گرم کردن گرم شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: حرارت دادن داغ کردن
مترادف و متضاد heat heat up warm up chill cool freeze
  • 1.As the climate warms the ice caps will melt.
    1. درحالی که آب و هوا گرم می‌شود، کلاهک‌های یخی آب می‌شوند.
to warm something/somebody
چیزی/کسی را گرم کردن
  • 1. Come in and warm yourself by the fire.
    1. بیا تو و خودت را کنار آتش گرم کن.
  • 2. I'll warm some milk.
    2. کمی شیر گرم خواهم کرد.
کاربرد فعل warm به معنای گرم کردن
معادل فعل warm در فارسی "گرم کردن" است.
- یکی از معانی "گرم کردن" بالا بردن دمای بدن توسط یک وسیله گرمایشی یا لباس گرم است. مثال:
".Come in and warm yourself by the fire" (بیا تو و خودت را کنار آتش گرم کن.)
- معنی دیگر آن گرم کردن چیزی (غذا، آب و ...) است. مثال:
".I'll warm up some milk" (کمی شیر گرم خواهم کرد.)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان