[صفت]

wary

/ˈwɛri/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: warier] [حالت عالی: wariest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مراقب حواس‌جمع، محتاط

مترادف و متضاد careful cautious inattentive unwary
  • 1.as a soldier, he was trained to be wary
    1. به عنوان یک سرباز، او آموزش دیده بود که حواس‌جمع باشد.
  • 2.Marilyn's mother told her to be wary of strangers.
    2. مادرِ "مرلین" به او گفت که مراقب غریبه‌ها باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان