مترادف و متضاد
look
observe
see
disregard
ignore
look away
1.I got the feeling I was being watched.
1.
احساس کردم که کسی دارد من را نگاه میکند.
to watch somebody/something
کسی/چیزی را تماشا کردن، نگاه کردن
1.
I had dinner and watched TV for a couple of hours.
1.
شام خوردم و (سپس) چندین ساعت تلویزیون تماشا کردم.
2.
I sit by the window and watch people walking past.
2.
من کنار پنجره مینشینم و مردمی را که رد میشوند، نگاه میکنم.
to watch what/how...
نگاه کردن چه/چگونه و...
Watch what I do, then you try.
نگاه کن من چکار میکنم، بعد تو سعی کن.
to watch somebody/something doing something
کسی/چیزی را در حال انجام کاری تماشا کردن
She watched the kids playing in the yard.
او بچهها را در حال بازی در حیاط تماشا کرد.
to watch somebody/something do something
کسی/چیزی را در حال انجام کاری تماشا کردن
They watched the bus disappear into the distance.
آنها اتوبوس را در حال محو شدن در دوردست تماشا کردند.
کاربرد فعل watch به معنای نگاه کردن یا تماشا کردن
فعل watch در فارسی به معنای نگاه کردن یا تماشا کردن است. زمانی که کسی یا چیزی، کسی یا چیز دیگر را از طریق قوه بینایی زیر نظر میگیرد یا به آن نگاه میکند، از این فعل استفاده میشود. این فعل گذرا است و نیاز به مفعول دارد. برای مثال:
".I had dinner and watched TV for a couple of hours" (شام خوردم و (سپس) چندین ساعت تلویزیون تماشا کردم.)
My watch seems to have stopped - it says 10:15 but I'm sure it must be later.
به نظر میآید که ساعت مچی من ایستادهاست؛ زمان را 10:15 نشان میدهد، ولی من مطمئن هستم دیرتر است.
کاربرد اسم watch به معنای ساعت مچی
اسم "watch" در فارسی به معنای "ساعت مچی" است. ساعت مچی نوعی از ساعت است که معمولاً از یک صفحه شیشهای برای نشان دادن زمان و یک بند پلاستیکی، فلزی یا چرمی برای بستن به دور مچ، ساخته شدهاست. مثال:
".He glanced nervously at his watch" (او با حالتی عصبی به ساعت مچیاش نگاه کرد.)