Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهتدریج از بین رفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to wear off
/wɛr ɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: wore off]
[گذشته: wore off]
[گذشته کامل: worn off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهتدریج از بین رفتن
بهتدریج کم شدن
1.The effects of the drug will soon wear off.
1. تأثیرات دارو زود از بین میرود.
2.The injection the dentist gave me is starting to wear off.
2. (اثر) آمپول بیحسی که دندانپزشک به من زد دارد بهتدریج از بین میرود.
تصاویر
کلمات نزدیک
wear more than one hat
wear kid gloves
wear down
wear away
wear and tear
wear on
wear one's heart on one's sleeve
wear out
wear special clothes
wear the pants in the family
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان