Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . محکم زدن
2 . کشتن
3 . ضربه محکم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to whack
/wæk/
فعل گذرا
[گذشته: whacked]
[گذشته: whacked]
[گذشته کامل: whacked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
محکم زدن
محکم ضربه زدن
informal
to whack somebody/something
محکم به کسی/چیزی ضربه زدن
She whacked him with her handbag.
او با کیفدستیاش محکم به او ضربه زد.
2
کشتن
به قتل رساندن
informal
مترادف و متضاد
murder
to whack somebody
کسی را کشتن
[اسم]
whack
/wæk/
قابل شمارش
3
ضربه محکم
to give something/somebody a whack
به چیزی/کسی ضربه محکم زدن
She gave the ball a whack.
او به توپ ضربه محکمی زد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
wetsuit
wet blanket
wet
westwards
westward
whale
wharf
wharf rat
wharfage
whatever
کلمات نزدیک
wetsuit
wetness
wetland
wet nurse
wet noodle
whacked
whacking
whacko
whale
whale of a
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان