[اسم]

whale

/weɪl/
قابل شمارش

1 نهنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: وال نهنگ بال
مترادف و متضاد cetacean
  • 1.We saw a whale blowing a jet of spray high in the air.
    1. ما نهنگی را دیدیم که از سوراخ بالای سرش فواره‌ای آب به سمت آسمان پرتاب کرد.

2 آدم چاق

disapproving informal
مترادف و متضاد large person
  • 1.She is a whale.
    1. او آدم چاقی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان