Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نهنگ
2 . آدم چاق
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
whale
/weɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نهنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وال
نهنگ
بال
مترادف و متضاد
cetacean
1.We saw a whale blowing a jet of spray high in the air.
1. ما نهنگی را دیدیم که از سوراخ بالای سرش فوارهای آب به سمت آسمان پرتاب کرد.
2
آدم چاق
disapproving
informal
مترادف و متضاد
large person
1.She is a whale.
1. او آدم چاقی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
whacko
whacking
whacked
whack
wetsuit
whale of a
whale on
whaler
whaling
wham
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان