[فعل]

to whirl

/wɜːrl/
فعل ناگذر
[گذشته: whirled] [گذشته: whirled] [گذشته کامل: whirled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چرخیدن گشتن (به دور خود)

formal
مترادف و متضاد rotate spin turn twirl
  • 1.The dancers whirled around the room.
    1. رقصنده‌ها دور اتاق می‌چرخیدند.
  • 2.The space vessel was whirling around before it landed on earth.
    2. سفینه فضایی قبل از فرود آمدن به زمین به دور خود می‌گشت.

2 آشفته بودن (ذهن) درگیر بودن

مترادف و متضاد reel
  • 1.I couldn't sleep—my mind was whirling from all that had happened.
    1. نمی‌توانستم بخوابم؛ ذهنم به‌خاطر تمام اتفاقاتی که افتاده بود آشفته بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان