Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همزن
2 . هم زدن
3 . بهسرعت (و ناگهانی) بردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
whisk
/wɪsk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همزن
1.an electric whisk
1. یک همزن برقی
[فعل]
to whisk
/wɪsk/
فعل گذرا
[گذشته: whisked]
[گذشته: whisked]
[گذشته کامل: whisked]
صرف فعل
2
هم زدن
مترادف و متضاد
beat
1.Whisk the egg whites until stiff.
1. سفیدههای تخممرغ را آنقدر هم بزنید تا سفت شود.
3
بهسرعت (و ناگهانی) بردن
1.The waiter whisked the plates away before we had finished.
1. قبل از اینکه غذایمان را تمام کنیم، گارسون بشقابها را بهسرعت برد.
تصاویر
کلمات نزدیک
whirr
whirlwind
whirlpool
whirligig
whirl
whisker
whiskey
whiskey mac
whisky
whisky sour
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان