Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دوغاب
2 . ماستمالی
3 . رفعورجوع کردن
4 . با دوغاب سفید کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
whitewash
/ˈwaɪtwɑːʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوغاب
2
ماستمالی
لاپوشانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لاپوشانی
[فعل]
to whitewash
/ˈwaɪtwɑːʃ/
فعل گذرا
[گذشته: whitewashed]
[گذشته: whitewashed]
[گذشته کامل: whitewashed]
صرف فعل
3
رفعورجوع کردن
ماستمالی کردن، عیبپوشی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ماستمالی کردن
1.His wife had wanted to whitewash his reputation after he died.
1. همسرش خواسته بود آبروی شوهرش را بعد از مرگش عیبپوشی کند.
4
با دوغاب سفید کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
whitener
whiten
whiteface
whitebait
white wolf
whitewater
whiting
whittle
whittle away
whizz
کلمات نزدیک
whitesmith
whiteness
whiten
whitehall
whiteboard
whitewater
whitewater rafting
whither
whiting
whitish
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان