[اسم]

whitewash

/ˈwaɪtwɑːʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوغاب

2 ماستمالی لاپوشانی

معادل ها در دیکشنری فارسی: لاپوشانی
[فعل]

to whitewash

/ˈwaɪtwɑːʃ/
فعل گذرا
[گذشته: whitewashed] [گذشته: whitewashed] [گذشته کامل: whitewashed]

3 رفع‌ورجوع کردن ماست‌مالی کردن، عیب‌پوشی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ماستمالی کردن
  • 1.His wife had wanted to whitewash his reputation after he died.
    1. همسرش خواسته بود آبروی شوهرش را بعد از مرگش عیب‌پوشی کند.

4 با دوغاب سفید کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان