[قید]

wildly

/ˈwaɪldli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سراسیمه تند

معادل ها در دیکشنری فارسی: وحشیانه
  • 1.His heart was beating wildly.
    1. قلبش داشت تند می‌زد.
  • 2.She looked wildly around for an escape.
    2. او به‌دنبال راه فرار سراسیمه به اطراف نگاه کرد.

2 شدیداً به‌شدت

  • 1.Interest rates have been fluctuating wildly.
    1. نرخ‌های سود شدیداً نوسان داشته‌اند.
  • 2.The story had been wildly exaggerated.
    2. داستان به‌شدت مبالغه شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان