[فعل]

to woo

/wu/
فعل گذرا
[گذشته: wooed] [گذشته: wooed] [گذشته کامل: wooed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌دست آوردن جلب کردن

  • 1.The directors tried to woo the support of the union.
    1. مدیرها تلاش کردند تا حمایت اتحادیه را به‌دست بیاورند.

2 دل کسی را به‌دست آوردن (به‌منظور ازدواج) اظهار عشق کردن، دنبال عشق کسی بودن

old use
مترادف و متضاد court
  • 1.He wooed her with quotes from Shakespeare.
    1. او با نقل‌قول‌هایی از شکسپیر دلش را برد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان