[اسم]

wood

/wʊd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چوب

معادل ها در دیکشنری فارسی: چوب چوبی
مترادف و متضاد lumber planks timber
  • 1.He gathered some wood to build a fire.
    1. او کمی چوب برای آتش درست کردن جمع کرد.
  • 2.The box is made of wood and it's very heavy.
    2. آن جعبه از چوب ساخته شده و خیلی سنگین است.

2 جنگل

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیشه
a large wood
یک جنگل بزرگ
  • About a mile to the west of town he came upon a large wood.
    تقریبا یک مایل دورتر از شهر به سمت غرب، او به یک جنگل بزرگ رسید.
a walk in the woods
پیاده‌روی در جنگل
  • We went for a walk in the woods after lunch.
    ما بعد از نهار به یک پیاده‌روی در جنگل رفتم.

3 چوب گلف (دارای سر بزرگ و چوبی)

  • 1.Woods have longer shafts.
    1. چوب‌های گلف دسته بلندتری دارند.

4 وود (نام خانوادگی) (Wood)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان