Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عکسبرداری با اشعه ایکس (پزشکی)
2 . عکسبرداری با اشعه ایکس (پزشکی)
3 . پرتو ایکس
4 . عکس پرتونگاری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to x-ray
/ˈeks reɪ/
فعل گذرا
[گذشته: X-rayed]
[گذشته: X-rayed]
[گذشته کامل: X-rayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
عکسبرداری با اشعه ایکس (پزشکی)
1.He had to have his chest X-rayed.
1. او باید از سینهاش عکسبرداری میکرد.
[اسم]
x-ray
/ˈeks reɪ/
قابل شمارش
2
عکسبرداری با اشعه ایکس (پزشکی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رادیوگرافی
an X-ray machine
دستگاه عکسبرداری با اشعه ایکس
a lung X-ray
عکسبرداری با اشعه ایکس از ریه
3
پرتو ایکس
4
عکس پرتونگاری
تصاویر
کلمات نزدیک
x chromosome
x
wysiwyg
wych elm
www
xenon
xenophile
xenophobe
xenophobia
xerox
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان