[فعل]

to x-ray

/ˈeks reɪ/
فعل گذرا
[گذشته: X-rayed] [گذشته: X-rayed] [گذشته کامل: X-rayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عکسبرداری با اشعه ایکس (پزشکی)

  • 1.He had to have his chest X-rayed.
    1. او باید از سینه‌اش عکسبرداری می‌کرد.
[اسم]

x-ray

/ˈeks reɪ/
قابل شمارش

2 عکسبرداری با اشعه ایکس (پزشکی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: رادیوگرافی
an X-ray machine
دستگاه عکسبرداری با اشعه ایکس
a lung X-ray
عکسبرداری با اشعه ایکس از ریه

3 پرتو ایکس

4 عکس پرتونگاری

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان