Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . داد زدن
2 . فریاد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to yell
/jel/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: yelled]
[گذشته: yelled]
[گذشته کامل: yelled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
داد زدن
فریاد زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
داد زدن
داد کشیدن
داد و فریاد کردن
نعره زدن
فریاد زدن
1.Our neighbors were yelling at each other this morning.
1. همسایههای ما امروز صبح داشتند سر یکدیگر داد میزدند.
2.The child yelled out in pain.
2. بچه از درد داد کشید.
[اسم]
yell
/jel/
قابل شمارش
2
فریاد
داد، هوار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
داد
داد و فریاد
فریاد
مترادف و متضاد
cry
scream
shout
whisper
1.Suddenly there was a loud yell from the bathroom.
1. ناگهان فریاد بلندی از دستشویی شنیده شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
yeast
yearn
yearly
yearling
year
yellow
yellow-bellied terrapin
yellow-orange
yellow bean
yellow delicious
کلمات نزدیک
yeast
yearning
yearn
yearly
yearling
yellow
yellow card
yellow fever
yellow journalism
yellow line
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان