[اسم]

el órgano

/ˈɔɾɣano/
قابل شمارش مذکر
[جمع: órganos]

1 ارگ

  • 1.Todos los domingos mi tío toca el órgano en la iglesia.
    1. تمام یکشنبه‌ها عموی من در کلیسا ارگ می‌نوازد.

2 اندام عضو

  • 1.En el hospital me informé sobre la donación de órganos.
    1. من در بیمارستان درمورد اهدای اعضا اطلاعاتی کسب کردم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان