Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . ارگ
2 . اندام
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el órgano
/ˈɔɾɣano/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: órganos]
1
ارگ
1.Todos los domingos mi tío toca el órgano en la iglesia.
1. تمام یکشنبهها عموی من در کلیسا ارگ مینوازد.
2
اندام
عضو
1.En el hospital me informé sobre la donación de órganos.
1. من در بیمارستان درمورد اهدای اعضا اطلاعاتی کسب کردم.
کلمات نزدیک
guitarra eléctrica
tuba
trompa
trombón
triángulo
xilófono
acordeón
ukelele
armónica
ópera
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان