Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . بلندگو
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el altavoz
/ˌaltaβˈɔθ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: altavoces]
1
بلندگو
باند
1.En el concierto me senté muy cerca de un altavoz y aún me retumban los oídos.
1. در کنسرت من بسیار نزدیک به بلندگو نشستم و هنوز گوشهایم زنگ میزند.
کلمات نزدیک
robot
disco
récord mundial
canasta
palo de hockey
cable
enchufe
reproductor de mp3
reproductor de cd
reproductor de dvd
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان