[اسم]

el bastón

/bastˈɔn/
قابل شمارش مذکر
[جمع: bastones]

1 عصا

  • 1.Mi abuela necesita un bastón para caminar.
    1. مادربزرگم برای راه‌رفتن به عصا احتیاج دارد.

2 چوب اسکی

  • 1.Se me perdieron los bastones mientras bajé la montaña.
    1. هنگامی که از کوه پایین می‌آمدم، چوب‌های اسکی‌ام را گم کنم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان