Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . گرما
2 . صمیمیت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el calor
/kalˈɔɾ/
قابل شمارش
مذکر
1
گرما
1.No hay nada que me guste más que tirarme en la playa y disfrutar del calor del sol.
1. من هیچچیز را بیشتر از درازکشیدن در ساحا و لذتبردن از گرمای آفتاب دوست ندارم.
2
صمیمیت
مهربانی
1.Nuestros amigos nos acogieron con tal calor que nos sentimos muy a gusto en su casa.
1. دوستانمان با چنان صمیمیتی از ما استقبال کردند که در خانهشان خیلی احساس راحتی کردیم.
کلمات نزدیک
cadena montañosa
brusco
bastón
bajar
anoche
cielo
clima
compositor
construir
devoción
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان