Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . وبکم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la cámara web
/kˈamaɾa wˈeb/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Cámaras web]
1
وبکم
(دوربین رایانه)
1.Victoria le envió una cámara web a su nieto para que pudieran chatear con video.
1. "ویکتوریا" برای نوهاش یک وبکم فرستاد تا بتوانند با هم گفتوگوی تصویری کنند.
کلمات نزدیک
teléfono móvil
auriculares
ram
cpu
disco duro
servidor
red
navegador
bandeja de entrada
url
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان