[فعل]

colgar

/kɔlɣˈaɾ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: colgué] [حال: cuelgo] [گذشته: colgué] [گذشته کامل: colgado]

1 آویزان کردن

  • 1.Colgaron la bandera en la ventana con orgullo.
    1. آنها پرچم را با افتخار از پنجره آویزان کردند.

2 قطع کردن (تلفن)

  • 1.Tengo que colgar. El jefe me está llamando.
    1. باید قطع کنم. رئیسم دارد زنگ می‌زند.

3 آپلود کردن پست کردن در فضای مجازی

  • 1.Me hago muchos selfis para colgar en mis redes sociales.
    1. من سلفی‌های زیادی می‌گیریم تا در شبکه‌های اجتماعی‌ام آپلود کنم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان