Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . قاشق
2 . به اندازه یک قاشق
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la cuchara
/kutʃˈaɾa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: cucharas]
1
قاشق
1.Trajimos tenedores y cuchillos al picnic pero se nos olvidaron las cucharas.
1. ما چنگال و چاقو به پیکنیک آوردیم، اما قاشق یادمان رفت.
2
به اندازه یک قاشق
قاشق
1.Una cuchara de jarabe para la tos hará que tu garganta se sienta mejor.
1. یک قاشق شربت سرفه باعث میشود گلویت بهتر شود.
کلمات نزدیک
máquina de coser
radiador
ventilador
antena parabólica
aire acondicionado
tenedor
cuchillo
plato
cuenco
vaso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان