[اسم]

el cuchillo

/kutʃˈiʎo/
قابل شمارش مذکر
[جمع: cuchillos]

1 چاقو

  • 1.Ryan puso la mesa con platos, tenedores, cuchillos y cucharas.
    1. "رایان" میز را با بشقاب، چنگال، چاقو و قاشق چید.

2 عاج

  • 1.Los cuchillos del jabalí estaban muy afilados.
    1. عاج‌های گراز بسیار تیز بودند.

3 پایه تکیه‌گاه

  • 1.Los cuchillos del puente están hechos de madera.
    1. پایه‌های پل از چوب ساخته شده‌اند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان