[فعل]

cultivar

/kˌultiβˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: cultivé] [حال: cultivo] [گذشته: cultivé] [گذشته کامل: cultivado]

1 رابطه برقرار کردن

  • 1.Mi hermano ha cultivado amistades en círculos sociales diversos desde que se mudó a Boston.
    1. از وقتی که برادرم به بوستون رفته، چندین رابطه دوستی در گروه‌های اجتماعی مختلف برقرار کرده‌است.

2 زراعت کردن کشت کردن

  • 1.Los agricultores cultivan los campos que rodean el pueblo.
    1. کشاورزان در زمین‌های اطراف شهر زراعت می‌کنند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان