[فعل]

encoger

/ˌɛnkoxˈɛɾ/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته: encogí] [حال: encojo] [گذشته: encogí] [گذشته کامل: encogido]

1 آب رفتن کوچک شدن

  • 1.Mis pantalones encogieron con los lavados constantes.
    1. شلوارم به‌خاطر شست‌وشوی مداوم آب رفت.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان