Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . درس خواندن
2 . خواندن
3 . با دقت بررسی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
estudiar
/ˌestuðjˈaɾ/
فعل ناگذر
[گذشته: estudié]
[حال: estudio]
[گذشته: estudié]
[گذشته کامل: estudiado]
صرف فعل
1
درس خواندن
1.Mañana no puedo ir a la playa con vosotros porque tengo que estudiar.
1. فردا نمیتوانم با شما به ساحل بیایم، زیرا باید درس بخوانم.
2
خواندن
1.Estudié la lección de química con detenimiento.
1. من درس شیمی را با دقت خواندم.
2.Si quieres ser cirujano, tendrás que estudiar medicina.
2. اگر میخواهی جراح شوی، باید پزشکی بخوانی.
3
با دقت بررسی کردن
با دقت نگاه کردن
1.Ella le estudió la cara para averiguar si estaba diciendo la verdad.
1. او با دقت به صورت او نگاه کرد تا بفهمد که راست میگوید یا نه.
2.Este artículo estudia los pros y los contras de enseñar con portátiles.
2. این مقاله مزایا و معایب درسدادن با لپتاپ را با دقت بررسی میکند.
کلمات نزدیک
aprender
saber
amar
oler
sentir
enseñar
venir
caer
traer
dar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان