[فعل]

fijarse

/fixˈaɾse/
فعل بازتابی
[گذشته: me fijé] [حال: me fijo] [گذشته: me fijé] [گذشته کامل: fijado]

1 دقت کردن توجه کردن

  • 1.Fíjate bien en todo lo que dice y luego me lo cuentas.
    1. خوب به هر چیزی که می‌گوید توجه کن و بعداً برایم تعریف کن.

2 تعیین کردن معین کردن، مشخص کردن (fijar)

  • 1.Antes de decidirnos por una estrategia, debemos fijar nuestros objetivos.
    1. قبل از اینکه درمورد راهکارمان تصمیم‌گیری کنیم، باید اهدافمان را تعیین کنیم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان