Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . دقت کردن
2 . تعیین کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
fijarse
/fixˈaɾse/
فعل بازتابی
[گذشته: me fijé]
[حال: me fijo]
[گذشته: me fijé]
[گذشته کامل: fijado]
صرف فعل
1
دقت کردن
توجه کردن
1.Fíjate bien en todo lo que dice y luego me lo cuentas.
1. خوب به هر چیزی که میگوید توجه کن و بعداً برایم تعریف کن.
2
تعیین کردن
معین کردن، مشخص کردن
(fijar)
1.Antes de decidirnos por una estrategia, debemos fijar nuestros objetivos.
1. قبل از اینکه درمورد راهکارمان تصمیمگیری کنیم، باید اهدافمان را تعیین کنیم.
کلمات نزدیک
fachada
estudiantil
estar harto
dificultad
destacado
fundar
impaciencia
incluir
internauta
localidad
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان