[صفت]

fresco

/fɾˈesko/
قابل مقایسه
[حالت مونث: fresca] [جمع مونث: frescas] [جمع مذکر: frescos]

1 خنک

  • 1.Por las noches soplaba una brisa fresca que venía del mar.
    1. شب‌ها نسیم خنکی می‌وزید که از دریا می‌آمد.

2 تازه

  • 1.Yo prefiero comprar el pescado fresco en el mercado.
    1. من ترجیح می‌دهم از بازار ماهی تازه بخرم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان