[اسم]

la hambre

/ˈambɾe/
غیرقابل شمارش مونث

1 گرسنگی

  • 1.Mi hambre normalmente solo se sacia después de seis o siete galletas.
    1. معمولاً گرسنگی من پس از خوردن شش یا هفت عدد شیرینی رفع می‌شود.

2 اشتیاق شوق، عطش (el hambre)

  • 1.El hambre de poder de Macbeth lo llevó a hacer cosas terribles.
    1. عطش "مکبث" برای قدرت او را به انجام کارهای وحشتناکی کشاند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان