Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . گرسنگی
2 . اشتیاق
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la hambre
/ˈambɾe/
غیرقابل شمارش
مونث
1
گرسنگی
1.Mi hambre normalmente solo se sacia después de seis o siete galletas.
1. معمولاً گرسنگی من پس از خوردن شش یا هفت عدد شیرینی رفع میشود.
2
اشتیاق
شوق، عطش
(el hambre)
1.El hambre de poder de Macbeth lo llevó a hacer cosas terribles.
1. عطش "مکبث" برای قدرت او را به انجام کارهای وحشتناکی کشاند.
کلمات نزدیک
gorro
fresco
etapa
estación
enamorar
impresionante
lista
menospreciar
ocasional
paisaje
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان