[اسم]

la galleta

/ɡaʎˈeta/
قابل شمارش مونث
[جمع: galletas]

1 شیرینی

  • 1.Me gustan las galletas de avena de postre.
    1. من برای دسر شیرینی جو دوسر دوست دارم.

2 بیسکویت

  • 1.Las galletas se están acabando.
    1. بیسکویت‌هایمان دارد تمام می‌شود.

3 تصادف (اسپانیا)

  • 1.Se pegaron una buena galleta con el coche.
    1. آنها با اتومبیل یک تصادف بد کردند.

4 سیلی (اسپانیا) کتک

  • 1.¡Qué galleta te vas a llevar!
    1. دلت کتک می‌خواهد!

5 شلختگی درهم‌وبرهمی، آشفته بازار

  • 1.El tráfico era una galleta y llegué tarde.
    1. ترافیک یک آشفته‌بازار بود و من دیر رسیدم.

6 قدرت (مکزیک) شدت

  • 1.Le pegó al balón con mucha galleta.
    1. او با قدرت زیادی به توپ ضربه زد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان