Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . تزریق
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la inyección
/ˌiɲekθjˈɔn/
قابل شمارش
مونث
[جمع: inyecciones]
1
تزریق
آمپول
1.Mi hijo estaba enfermo y le tuvieron que poner una inyección.
1. پسرم مریض بود و باید به او آمپول میزدند.
کلمات نزدیک
cápsula
pastilla
sala de operaciones
cita
sala de emergencia
inhalador
espray nasal
analgésico
antibiótico
antiséptico
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان