[اسم]

la juventud

/xˌuβɛntˈud/
غیرقابل شمارش مونث

1 جوانی

  • 1.Durante su juventud, mi abuelo viajó por todo el mundo.
    1. پدربزرگ من در دوران جوانی‌اش بسیار در دنیا سفر کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان