Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . خواندن
2 . خواندن
3 . اجرا شدن (کامپیوتر)
4 . دفاع کردن (تحصیل)
5 . مطالعه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
leer
/leˈɛɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: leí]
[حال: leo]
[گذشته: leí]
[گذشته کامل: leído]
صرف فعل
1
خواندن
مطالعه کردن
1.Deberías leer las obras completas de Shakespeare.
1. باید آثار کامل شکسپیر را بخوانی.
2
خواندن
حدس زدن
1.A ese jugador de póker es imposible leerle la cara.
1. خواندن چهره این آن بازیکن پوکر غیرممکن است.
3
اجرا شدن (کامپیوتر)
خوانده شدن
1.Se produjo un error al leer el documento.
1. وقتی که فایل داشت اجرا میشد، ارور داد.
4
دفاع کردن (تحصیل)
1.Leyó su tesis doctoral frente a un panel de profesores.
1. او از پایاننامهاش در مقابل هیئتعلمی دفاع کرد.
5
مطالعه کردن
1.Leo antes de acostarme para relajarme.
1. من قبل از اینکه بخوابم، مطالعه میکنم تا آرام شوم.
کلمات نزدیک
hola
hermana
hermano
hasta mañana
hasta luego
llamar
nombre
pareja
por favor
repetir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان