[فعل]

leer

/leˈɛɾ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: leí] [حال: leo] [گذشته: leí] [گذشته کامل: leído]

1 خواندن مطالعه کردن

  • 1.Deberías leer las obras completas de Shakespeare.
    1. باید آثار کامل شکسپیر را بخوانی.

2 خواندن حدس زدن

  • 1.A ese jugador de póker es imposible leerle la cara.
    1. خواندن چهره این آن بازیکن پوکر غیرممکن است.

3 اجرا شدن (کامپیوتر) خوانده شدن

  • 1.Se produjo un error al leer el documento.
    1. وقتی که فایل داشت اجرا می‌شد، ارور داد.

4 دفاع کردن (تحصیل)

  • 1.Leyó su tesis doctoral frente a un panel de profesores.
    1. او از پایان‌نامه‌اش در مقابل هیئت‌علمی دفاع کرد.

5 مطالعه کردن

  • 1.Leo antes de acostarme para relajarme.
    1. من قبل از اینکه بخوابم، مطالعه می‌کنم تا آرام شوم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان