[اسم]

la lluvia

/ʎˈuβja/
غیرقابل شمارش مونث

1 باران

  • 1.La lluvia cayendo sobre el techo me despertó.
    1. بارانی که روی بام می‌خورد، من را بیدار کرد.

2 دوش

  • 1.Prefiero bañarme en la lluvia en lugar de la bañera.
    1. ترجیح می‌دهم به‌جای وان، زیر دوش حمام کنم.

3 سیلی از (چیزی) مقدار بسیار زیادی (el lluvia)

  • 1.La plaza mayor se llenó con una lluvia de protestas.
    1. میدان اصلی با سیلی از اعتراضات پر شد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان