Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . مادر
2 . مادر (عنوان مذهبی)
3 . بستر (رود یا دریا)
4 . چیز (مکزیک)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la madre
/mˈaðɾe/
قابل شمارش
مونث
[جمع: madres]
1
مادر
1.Mi madre prepara la comida más rica del mundo.
1. مادرم خوشمزهترین غذای دنیا را درست میکند.
2
مادر (عنوان مذهبی)
1.La madre Gabriela dio una charla sobre el amor verdadero.
1. مادر "گابریلا" درمورد عشق حقیقی سخنرانی کرد.
3
بستر (رود یا دریا)
1.La madre se hizo más profunda con las fuertes lluvias.
1. بستر (دریا) توسط بارانهای شدید عمیقتر شده بود.
4
چیز (مکزیک)
چیزمیز
informal
1.- ¿Cómo se llama esa madre que usas para limpiarte cuando te bañas? - Zacate.
1. آن چیزی که وقتی حمام میکنی از آن برای تمیزکردن خودت استفاده میکنی، اسمش چیست؟ - لیف.
کلمات نزدیک
hijo
hija
otoño
pascua
día de acción de gracias
padre
esposa
marido
abuelo
abuela
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان