[اسم]

la mesa

/mˈesa/
قابل شمارش مونث
[جمع: mesas]

1 میز

  • 1.Quieren comprar una mesa y seis sillas para el comedor.
    1. آنها می‌خواهند برای اتاق پذیرایی یک میز و شش صندلی بخرند.

2 هیأت کمیته

  • 1.Lo han nombrado presidente de la mesa.
    1. او را به‌عنوان رئیس کمیته انتخاب کردند.

3 فلات (جغرافیا)

  • 1.Desde la mesa se podía ver todo el horizonte.
    1. از فلات تمام افق را می‌توان دید.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان