Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . مومشکی
2 . گندمی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
moreno
/mɔɾˈɛno/
قابل مقایسه
1
مومشکی
تیره (مو)
1.Mi hija es morena y mi hijo es rubio.
1. دخترم مومشکی و پسرم بور است.
2
گندمی
تیره (پوست)
1.Este color de pintalabios es ideal para mujeres con piel morena.
1. این رنگ رژلب برای خانمهایی که پوست تیره دارند، بسیار مناسب است.
کلمات نزدیک
rubio
calvo
liso
rizado
máscara de buceo
pelirrojo
lazo del pelo
pasador
rastas
plancha de pelo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان