[اسم]

la mujer

/muxˈɛɾ/
قابل شمارش مونث
[جمع: mujeres]

1 زن خانم

  • 1.Había una mujer junto a la puerta.
    1. یک خانم کنار در بود.

2 زن همسر (el mujer)

  • 1.Deje que le presente a mi mujer.
    1. بگذارید شما را به همسرم معرفی کنم.
[حرف ندا]

mujer

/muxˈɛɾ/

3 بی‌خیال!

  • 1.¡Mujer, no te enfades! Lo hice sin mala intención.
    1. بی‌خیال، عصبی نشو! من بدون نیست بدی آن کار را انجام دادم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان