Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . سیاه
2 . تیره (چشم)
3 . سیاهپوست
4 . برنزه
5 . بدبینانه
6 . مشکی
7 . آدم سیاهپوست
8 . سایهنویس
9 . عزیزم (آمریکای لاتین)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
negro
/nˈeɣɾo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: negra]
[جمع مونث: negras]
[جمع مذکر: negros]
1
سیاه
مشکی
1.¿Prefieres el vestido rojo o el negro?
1. پیراهن قرمز را ترجیح میدهی یا مشکی؟
2
تیره (چشم)
1.Tiene unos ojos negros de impresión.
1. او چشمان تیره جذابی دارد.
3
سیاهپوست
سیاه
1.Mi padre es blanco y mi madre es negra.
1. پدرم سفیدپوست و مادرم سیاهپوست است.
4
برنزه
1.Pasó dos días en la playa y volvió completamente negra.
1. او دو روز را در ساحل گذراند و وقتی برگشت، کاملاً برنزه شده بود.
5
بدبینانه
منفی
1.Tiene una visión muy negra de la vida.
1. او دیدی بسیار منفی به زندگی دارد.
[اسم]
el negro
/nˈeɣɾo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: negros]
6
مشکی
رنگ مشکی
1.El negro pega con todo.
1. مشکی به همهچیز میآید.
7
آدم سیاهپوست
1.Muchos negros de los Estados Unidos emigraron a Liberia en el siglo XIX.
1. آدمهای سیاهپوست زیادی در قرن نوزدهم از آمریکا به لیبری مهاجرت کردند.
8
سایهنویس
نویسنده در سایه
1.Contrató a un negro para que escribiera sus memorias.
1. او یک سایهنویس استخدام کرد تا شرح حالش را بنویسد.
9
عزیزم (آمریکای لاتین)
عسلم
informal
1.¿Qué tal, negro? Pareces triste hoy.
1. چطوری عزیزم؟ امروز بهنظر ناراحت میرسی.
کلمات نزدیک
blanco
vagina
clítoris
escroto
esperma
gris
verde
azul
rojo
rosa
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان